تأملی پیرامون تحلیل مؤلف از انگیزههای گرایش امامیه به این اعتقاد
در دو پاراگراف آخر مقاله، کولبرگ با تأکید بر ابهام موجود در ادله گرایش امامیه به عقیده دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام، نکاتی را با قطعیت بیشتری مطرح ساخت که خلاصه آن چنین است: امامیه با پذیرش این عقیده از یک سو جاذبهای فکری و سیاسی برای شیعیان فراهم کردند و از سوی دیگر توانستند با نزدیک شدن به مرکز قدرت آل بویه در تقویت خویش و تضعیف اهل سنت بکوشند؛ و علمای امامیه برای انتقال به اثنی عشریه از زمینههای آماده فکری بهره بردند(کولبرگ ( متن انگلیسی ) ، 1976م ، ص 533-534).
درباره این تحلیل نکات زیر به نظر میرسد:
اینکه دلیل غیبت امام دوازدهم حفظ جان ایشان در برابر ستم و تهدید دستگاه خلافت بوده و استمرار این غیبت نیز به دلیل نبودن شرایط ظهور میباشد، از همان آغاز در متون کلامی شیعی (قرن چهارم) مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است.60 و نیز اینکه چنین غیبتی دارای پیامدهای روانی مثبت از نظر روحیه بخشی به شیعیان و امیدوار ساختن آنها61 بود، قابل انکار نیست. برخی، حدیث منقول از امام کاظم(ع) را که «انّ الشیعه تربّی بالامانی منذ مأتین سنه» ( نعمانی، بیتا، ص 295) به منزله تأکید امام کاظم(ع) بر اثر روانی آرزوی شیعه برای قیام قائم در تربیت آنها دانستهاند.62 و برخی دیگر نیز آرمان قیام و انقلاب مهدی (ع) را یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی شمردهاند که مهمترین رکن و عنصر آن خوشبینی به آینده بشریت میباشد.63 و لذا صورت مطلوب انتظار نیز، انتظاری است که با این هدف سازگاری داشته باشد.64 همچنین از نظر نمیتوان دور داشت که با شروع غیبت، بویژه غیبت کبرا، طبیعی مینمود فشار حکومتها بر شیعیان که ادعا میکردند امامشان در خفا به سر میبرد و هیچ نشانی از او در دست ندارند کمتر شده باشد.65 اما اینکه علمای امایه باحسابگری و ارزیابی وضعیت جامعه و جایگاه شیعیان در آن، تصمیم به پذیرش چنین اعتقادی گرفته باشند تا از ثمرات آن بهرهمند شوند،66 محل تأمل بسیار است. در درجه اول معلوم نیست ویژگیهای فکری امامیه قبل از پذیرش این اعتقاد چه بوده است و با توجه به محوری بودن این اعتقاد در منظومه اعتقادات آنها، چگونه میتوان امامیههای نخستین را از امامیههای جدید باز شناخت. ثانیاً هیچ قرینهای تاریخی گردهم
نشستن علمای امامیه و تصمیمگیری آنها را در این باره تأیید نمیکند و گرایش جدا از هم و در عین حال همزمان و هماهنگ آنان نیز بسیار دور از ذهن به نظر میرسد . ثانیاً اگر این تحلیل مؤلف درست باشد، علمای شیعه چه نیازی به جعل یا پذیرش احادیثی فراوان درباره دیگر ویژگیهای امام غایب خود بویژه علایم و نشانههای ظهور او داشتند؟67 و در صورت پذیرفتن ادعای اخذ این احادیث از اهل سنت، دلیل تغییر و دگرگون کردن آنها چیست؟ (اخبار و احادیث مربوط به این موضوعها در متون امامیه با احادیث موجود در متون اهل سنت تفاوتهایی دارد) از سوی دیگر اگر هدف امامیه نزدیک شدن به مرکز قدرت بود مگر قبل از روی کار آمدن آل بویه نیز نمیتوانستند با تعدیل نقطه نظرهای خود، از فشار حکومت بکاهند و حتی به آن نزدیک شوند؟ همچنین امامیه برای نزدیک شدن به آل بویه چه نیازی به جعل یا پذیرش این اعتقاد داشت؟ مگر آل بویه که معلوم نیست شیعه زیدی بودند یا اثنی عشریه68 و با دستگاه خلافت سنی کنار آمده بودند69 برای امامیه، (در صورت نپذیرفتن چنین اعتقادی) ، محدودیتی قائل میشدند؟ مکر نه اینکه مجالی که آل بویه برای همه فرق و مذاهب فراهم آوردند از جمله عوامل مؤثر در اوج و اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری بود؟ بنابراین امامیه چه نیازی به تجدید نظر در اصول اعتقادی خود داشت؟ به نظر میرسد اعتقاد یا عدم اعتقاد به دوازده امام و مسئله غیبت، هیچ ربط و تأثیری به نوع ارتباط امامیه با آل بویه نمیتواند داشته باشد . افزون بر این، با پذیرش تحلیل مؤلف محترم ، چه توجیهی برای توقیعات میتوان داشت؟ آیا باید آنها را جعلی دانست؟ آیا صدور توقیع نیز مانند عدد دوازده و غیبت در میان ادیان پیشین و یا فرق اسلامی مقدم بر اثنی عشریه وجود داشتــه و اثنی عشریـه از آنهـا گرفتهاند؟ و یا ... ؟ و اصولاً چرا مؤلف محترم در هیچ جای مقاله خود به «توقیعات» که جایگاهی مهم در عقیده به مهدی (ع) نزد اثنی عشریه دارد اشارهای نکرده است؟ و بالاخره امامیه که به اعتراف نویسنده مقاله همواره از سوی حکومتها تحت فشار بوده (کولبرگ(متن انگلیسی)، 1976م.، ص 533ص212 همین شماره از فصلنامه) ، چرا مانند دیگر فرق، ادعای غیبت یکی از امامان پیشین خود را نکرد تا زودتر از فواید و نتایج آن بهرهمند گردد؟
آیا در تحلیلی دقیق و همه جانبه، میتوان از کنار این پرسشها به سادگی گذشت؟ به هر حال با توجه به این پرسشهای بدون پاسخ، توجیه ارائه شده از سوی مؤلف در بیان انگیزه امامیه برای گرایش به این اعتقاد کافی به نظر نمیرسد.